اشتها 1 2 3 4 5 حسین مولایی بازدید : 12 شنبه 30 فروردین 1393 نظرات (0) روزی در جایی نذری می دادند.از فقیری که از آن حوالی می گدشت پرسید:اشتها داری؟ گفت:من در جهان چیزی جز اشتها ندارم! برچسب ها اشتها حکایت , عبید زاکانی ,
ارسال نظر برای این مطلب متن شما نام آدرس سایت ایمیل کد امنیتی ارسال نظر خصوصی فقط برای نویسنده ذخیره مشخصات