روزی مردی نزد رفیقش رفت تا اسبش را قرض بگیرد. دوستش گفت اسبی دارم؛اما افسوس که سیاه است.
مرد گفت:مگر بر اسب سیاه نمی توان سوار شد؟
رفیقش گفت؟همین بهانه برای ندادن اسب بس است.
روزی مردی نزد رفیقش رفت تا اسبش را قرض بگیرد. دوستش گفت اسبی دارم؛اما افسوس که سیاه است.
مرد گفت:مگر بر اسب سیاه نمی توان سوار شد؟
رفیقش گفت؟همین بهانه برای ندادن اسب بس است.
این نظر توسط مانی در تاریخ 1393/02/26 و 13:47 دقیقه ارسال شده است | |||
با حال بود لطفا بیشترش کنید |
این نظر توسط omidpaeezi در تاریخ 1393/02/10 و 16:51 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام دوست عزیز سایت شما در قسمت لینک دوستان ما قرار داده شد ولی بنده لینک سایت خود را در سایت شما نمی بینم لطفا سایت ما را در قسمت لینک دوستان خود قرار دهید |